English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9480 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denial U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
phonies U نادرست
phoneys U نادرست
phoney U نادرست
amiss U نادرست
unfairly U نادرست
erroneous U نادرست
inaccurate U نادرست
false U نادرست
trumped up U نادرست
trumped-up U نادرست
inconsecutive U نادرست
unsafe U نادرست
inconsequent U نادرست
dishonest U نادرست
inexact U نادرست
spurious U نادرست
crooked U نادرست
in error <adj.> U نادرست
wrongful U نادرست
infirmly U نادرست
impure U نادرست
fouled U نادرست
foul U نادرست
imprecise U نادرست
unfair U نادرست
false <adj.> U نادرست
sinister U کج نادرست
phony U نادرست
out of trim U نادرست
false code U کد نادرست
out of order U نادرست
fouler U نادرست
fouls U نادرست
out of a U نادرست
foulest U نادرست
unsound U ناخوش نادرست
chuck U پرتاب نادرست
misconstructions U تعبیر نادرست
mispronunciation U تلفظ نادرست
inexactly U بطور نادرست
mistranslation U ترجمه نادرست
misconstructions U تفسیر نادرست
mispronunciations U تلفظ نادرست
misconstruction U تفسیر نادرست
paralogism U قیاس نادرست
misconstruction U تعبیر نادرست
false U ساختگی نادرست
inaccurate U نادرست یا غلط
false information U خبر نادرست
foul play U کار نادرست
chucked U پرتاب نادرست
wrong information U اطلاعات نادرست
chucks U پرتاب نادرست
wrong answers U پاسخهای نادرست
mispronounciation U تلفظ نادرست
error U عقیده نادرست
errors U عقیده نادرست
miscue U ضربه نادرست
jackleg U ناشی نادرست
missatement U گفته نادرست
distractor U گزینه نادرست
wrongfully U بطور نادرست
vicious U بدطینت نادرست
improper U نامناسب نادرست
foul bill of lading U بارنامه نادرست
by indirection U با وسائل نادرست
fallacy of composition U تعمیم نادرست
heterography U املای نادرست
misinformation U خبر نادرست
untrue U نادرست خائن
false information U اطلاعات نادرست
inaccurately U بطور نادرست
false code U رمز نادرست
unknowing U بی اطلاع
awareness U اطلاع
uninformed U بی اطلاع
deep read U با اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
datum U اطلاع
unknowable U بی اطلاع
unawares U بی اطلاع
unwitting U بی اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
learning U اطلاع
consciousness U اطلاع
nescious U بی اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
unaware U بی اطلاع
advice U اطلاع
conscious mind U اطلاع
notification U اطلاع
knowledge U اطلاع
well-read U با اطلاع
communication U اطلاع
uniformed U بی اطلاع
ill informed U بی اطلاع
information U اطلاع
unimformed U بی اطلاع
tip-off U اطلاع
warning U اطلاع
word U اطلاع
intelligence U اطلاع
notice U اطلاع
acquaintance U اطلاع
conizance U اطلاع
know how U اطلاع
well read U با اطلاع
versed U با اطلاع
lied U سخن نادرست گفتن
misallocation of resources U تخصیص نادرست منابع
paralpgize U قیاس نادرست ساختن
incorrect U نادرست یا به همراه خطا
unfair trade practice U اعمال تجاری نادرست
lie U سخن نادرست گفتن
malfunctioned U نادرست عمل کردن
malfunctions U نادرست عمل کردن
true false questions U پرسشهای درست- نادرست
lies U سخن نادرست گفتن
wild cat U بی اعتبار بی پشتوانه نادرست
sigmatism U تلفظ نادرست حرف " س "
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
malfunction U نادرست عمل کردن
prismatic spectacles U عینک نادرست نما
foozle U بدساختن ضربت نادرست
suggestio falsi U افهار و اعلام نادرست
precognition U اطلاع قبلی
prospectuses U اطلاع نامه
letter of a U اطلاع نامه
advice note U یادداشت اطلاع
informatics U اطلاع رسانی
global knowledge U اطلاع سراسری
tip-offs U اطلاع نهانی
notice U توجه اطلاع
criticaster U ناقد بی اطلاع
noticed U توجه اطلاع
prospectus U اطلاع نامه
knowledge of results U اطلاع از نتایج
notices U توجه اطلاع
tip-off U اطلاع نهانی
misknow U بی اطلاع بودن از
noticing U توجه اطلاع
inking U اطلاع مختصر
tip off U اطلاع نهانی
a piece of information U یک تکه اطلاع
reports U اطلاع دادن
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
attention U اخطارجهت اطلاع به
notifying U اطلاع دادن
notify U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
notified U اطلاع دادن
attentions U اخطارجهت اطلاع به
unadvised U بدون اطلاع
reported U اطلاع دادن
report U اطلاع دادن
preview U اطلاع قبلی
information U اطلاع دادن
previews U اطلاع قبلی
mal U خطا نادرست و متقلبانه را می رساند
wide of the mark <idiom> U از هدف به دور بردن ،نادرست
paralogist U کسیکه قیاس نادرست میسازد
ungrammatical U مخالف ایین دستور نادرست
false starts U اغاز نادرست خطا در شروع
false start U اغاز نادرست خطا در شروع
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
let me know U بمن اطلاع دهید
publicises U به اطلاع عموم رساندن
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
publitize U به اطلاع عموم رساندن
publicising U به اطلاع عموم رساندن
messages U حجم اطلاع مشخص
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
message U حجم اطلاع مشخص
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
tip U انعام اطلاع منحرمانه
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
publicize U به اطلاع عموم رساندن
Recent search history Forum search
2انرژی پتانسیل
3معنی کلمه retraction چیست؟
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com